24 مهر 1388 / 27 شوال 1430 / 16 اکتبر 2009

حاج آخوند ملا عباس تربتي از روحانيان برجسته كشورمان بدرود حيات گفت. وي روحاني متديّن و مؤمني بود كه در كنار امور ديني و تحقيقات خود همواره به مسائل مردم رسيدگي مي كرد و به حامي و خدمتگزار مردم شهرت داشت.
در روز 24 مهر 1357 ش حدود 20 هزار نفر از مردم مسلمان كرمان به منظور بزرگداشت اربعين شهداي 17 شهريور تهران و اولين سالگرد شهادت آيت‏اللَّه مصطفي خميني، كليه مغازه‏ها را تعطيل كرده و در مسجد جامع كرمان اجتماع كردند. ناگهان حدود 300 نفر از عوامل رژيم در لباس زاغه‏نشينان معروف به كولي با در دست داشتن چوب و ميله آهني و با شعار جاويد شاه به مسجد حمله كردند و با ميله و چوب به جان مردم افتاده و پس از ضرب و شتم، قسمتي از وسايل مسجد و ساختمان از جمله قرآن‏ها را سوزاندند. علاوه بر آن مغازه‏هايي را كه تصوير امام را نصب كرده بودند، غارت نموده و آسيب فراواني زدند. هدف رژيم از ايجاد اين بلوا، برهم زدن اجتماع بزرگ مردم مسلمان و ايجاد رعب و وحشت آن هم به اسم مردم بود. اين حادثه موجب نفرت شديد مردم شد و امام خميني(رحمت الله علیه) در پيامي، اين اعمال را نتيجه حمله‏هاي جنون‏آميز دانستند.
مرتضي حنانه (فرزند مهندس محمد حنّانه مؤسس دبيرستان ايرانشهر) پس از طي دوران ابتدايي و ورود به هنرستان موسيقي، از طرف هنرستان به چكسلواكي رفت تا آموزش‏هاي لازم را طي كند. با شروع جنگ جهاني دوم، اين هنرستان تعطيل شد؛ ولي مرتضي حنانه با تلاش خود و دوستانش، پايه اركستر سمفونيك تهران را بنا گذاشت. او بعدها براي تكميل تحصيلات خود در موسيقي به ايتاليا رفت و پس از بازگشت به ايران به تدريس موسيقي پرداخت. حنانه پس از مدتي اركستر سمفونيك راديو ايران را با نام فارابي تأسيس كرد و پس از افتتاح تلويزيون ايران، در سمت مشاور سرپرستي، كلاس‏هاي آموزش فني خوانندگان را تشكيل داد. استاد حنانه كه در سال 1350 ش موفق به اخذ نشانِ بهترين آهنگساز براي يك فيلم شده بود، اولين كسي است كه در ايران به ساخت موسيقي فيلم اقدام كرده است. گام‏هاي گمشده، دروازه‏هاي متروك و مَقاصِدُ الاَلحان و... از جمله آثار استاد مرتضي حنانه مي‏باشد.
خانه و مدرسه زماني مي‏توانند رسالت آموزشي و تربيتي خاص خود را به نحو مطلوب انجام دهند كه هر يك شناخت تربيتي كافي داشته باشند و نقش تربيتي خاص خود را با بصيرت انجام دهند. در اين راستا انجمن اوليا و مربيان، هيأتي منتخب از پدران و مادران، دانش‏آموزان و مربيان مدرسه است كه با هدف همكاري در جهت پيشبرد امور آموزش و پرورش دانش‏آموزان تشكيل مي‏شود. اين انجمن، پيشنهادها و طرح‏هاي مفيد را به مدير و مسؤولان مدرسه عرضه مي‏كند و در اداره بهتر امور، يار و ياور صميمي مديران محسوب مي‏گردد. انجمن اوليا و مربيان، مظهر همكاري خانه و مدرسه در امر تعليم و تربيت كودكان و نوجوانان است. در هفته پيوند اوليا و مربيان كه از تاريخ 24 تا 30 مهرماه هر سال برگزار مي‏گردد، پدران و مادران به مدارس دعوت شده و درباره مسائل تربيتي بحث و تبادل نظر نموده و نمايندگان خود را در انجمن براي يك سال برمي‏گزينند. مشاوره و برنامه‏ريزي به منظور تحقق اهداف انجمن؛ همكاري و همفكري با مدير و مربيان مدرسه در مورد برنامه‏هاي اوقات فراغت دانش‏آموزان و دعوت از اولياي علاقمند به منظور بهره‏مندي از خدمات و ياري‏هاي آنان براي تهيه و تدارك و تكميل امكانات آموزشي - پرورشي مدرسه از جمله مهم‏ترين وظايف انجمن اوليا و مربيان مي‏باشند.
« محمدبن يوسف عامري نيشابوري » از رجال نيشابور و رئيس فلاسفه اسلامي ملقب به صاحِبُ الفلاسفه در خراسان با زندگي وداع كرد. وي بعد ازمرگ استاد خود ابوزيد بلخي به بغداد رفت و بعد ازمدتي به بخارا بازگشت. درادامه سفرمدتي درنيشابوربود و ري مسكن گزيد؛ و ازحمايت ابوالفَضل ابن عميد وزيرآل بويه برخوردارشد. ابوالحسن عامري ازجمله مهمترين فيلسوفاني است كه درفاصله زماني ميان دو فيلسوف بزرگ يعني فارابي و ابن سينا مي‎زيسته است ازاين رو او را حلقه مفقوده فيلسوفان متقدم اسلامي شمرده‎اند. بسياري ازبزرگان فلسفه و دين سخنان عامري را درآثارخود نقل كرده‎اند، كه ازآن ميان ابوعلي مسكويه فيلسوف معروف و معاصرابن سينا را مي‎توان نام برد. همچنين شهرستاني نويسنده كتاب اَلمِلَل والنِّحَل او را ازفيلسوفان متأخراسلامي ذكرمي‎كند. هانري كُربين فيلسوف فرانسوي ضمن تجليل ازابوالحسن عامري او را ازچهره‎هاي درخشان و شايان توجه دردوره بين فارابي و ابن سينا مي‎داند. عامري افزون براينكه درفلسفه صاحبنظربود و كتابهاي مهمي دراين باره نوشت، درباب اخلاق و دين نيزتتحقيق و بررسي بسياركرد. او ازيك سو ايمان را نوعي اعتقاد صادق يقيني بشمارآورده و ازديگر سوي محل آن را قوه عاقله دانسته است. بنابراعتقاد عامري فلسفه مولود عقل و استدلال است وعقل هرگز ازفرمان خداوند سرپيچي نمي‎كند. ازكتابهاي ابوالحسن عامري فيلسوف پرآوازه مسلمان اَلاَعلام بمناقِب الاِسلام، «اَلاَمَدُ عَلَي الاَبد و اَلفُصولُ فِي المَعالِم الالهيَّة» را مي‎توان نام برد.
سيداحمد كربلايى از چهره‏هاي معروف اخلاق، در اصل اصفهاني بوده، ولي در كربلا رشد كرده است. وي از محضر اساتيدي چون آخوند ملاكاظم خراساني و ملاحسينقلي همداني بهره گرفته و پس از كسب مدارج عالي علمي، حلقه‏ي درس خود را تشكيل داد. جمع كثيري از بزرگان و وارستگان، به يُمن تربيت آن بزرگوار قدم در دايره‏ي كمال گذاشته، پشتِ پاي به بساط طبيعت و دنياي مادي زده و از متوجّهان به حق و مَحرمانِ حريم قُرب شدند. مجاهدِ شهيد شيخ محمدتقي بافقي، سيدمحمدكاظم عصار، سيدمحسن امين عاملي و ميرزاعلي آقا قاضي طباطبايي تبريزي در مكتب درس ايشان پرورش يافتند.
آيت اللَّه سيدجواد حسيني خامنه‏اي در ماه جمادي الثاني سال 1313 ق در خامنه نزديک تبريز به دنيا آمد. او از دوران طفوليت، در جريان حوادث مشروطه قرار گرفت و با روحيه‏ي مبارزه‏گريِ شهيد شيخ محمد خياباني، خو گرفت. سيد جواد در جواني سفري به عتبات عاليات و مشهد مقدس كرد و از آن پس در شهر مشهد اقامت نمود. ايشان از محضر آقازاده‏ي خراساني و حاج آقا حسين قمي كسب فيض نمود و به مدارج بالاي علمي دست يافت. در سال 1345 ق براي ادامه‏ي تحصيلات راهي نجف اشرف گرديد و در آنجا از درس ميرزاي ناييني و سيدابوالحسن اصفهاني بهره‏اي وافر برد. در روزهاي سياه اختناق ستمشاهي، رنج و فشار روز افزونِ آن دستگاه جبار بر خانواده و فرزندان خود را تحمل مي‏كرد ولي در همه‏ي عمر، روي خوش به دشمنان اسلام نشان نداد. از دامان اين عالم بزرگوار شخصيت بزرگواري همچون حضرت آيت اللَّه سيد علي خامنه‏اي، رهبر معظم انقلاب اسلامي پرورش يافتند كه مايه‏ي مباهات جامعه‏ي تشيع و جهان اسلام مي‏باشند. آيت اللَّه سيدجواد خامنه‏اي سرانجام درچهاردهم تيرماه 1365 ش پس از گذراندن چند ماه بيماري و ضعف در سن 93 سالگي به لقاء اللَّه پيوست و در حرم امام رضا(علیه السّلام) به خاك سپرده شد.
فردريك ويلْهِلْمْ نيچه، فيلسوف و نظريه‏پرداز آلماني در 16 اكتبر 1844م در لايْپْزيك آلمان به دنيا آمد. وي از 4 سالگي خواندن و نوشتن را فرا گرفت و پس از طي دروس متوسطه، در دانشگاه بُن ولايپزيگ تحصيل كرد. نيچه مردي فوق‏العاده حساس بود و تا حدي فراوان، خودستايى مي‏كرد. و به عنوان نمونه مي‏گفت: زماني كه در مورد افلاطون، پاسكال و گوته صحبت مي‏كنم، حس مي‏كنم خونشان در رگ‏هاي من جريان دارد. خودش آدمي ضعيف و ناتوان بود، از اين‏رو، قدرت وحشيانه را به صورت ديني درآورد. تمام عمرش از سر درد و چشم درد رنج مي‏بُرد، از اين‏رو دنيا را در روشني تحريف كننده جسم و روحي ناتوان مي‏ديد. شاعر بزرگي بود كه كارش به ديوانگي كشيده بود و با خدا سرِ جنگ داشت كه چرا انسان را ضعيف و ناتوان آفريده است. نيچه همه اديان جهان را نفي و رد كرد و اصول اخلاقيِ دنياي قديم را با آوردن انديشه ابَرمرد، محكوم ساخت. ابرمرد در تفكرات نيچه، غايت وجود عنوان شده و ترتيب زندگاني و اصول اخلاقي را در مسيري عنوان مي‏كرد كه مرد برتر، ظهور كند. وي بر اين عقيده بود كه تقدس و شفقت با روحِ مهاجمِ مرد برتر ناسازگار است و مي‏گفت براي ايجاد يك مرد برتر بايد ميليون‏ها نفر از مردم پوشالي و ناتوان را نابود كرد. اين مردِ برتر، همان بود كه نيچه خود مي‏خواست آن‏چنان باشد، زيرا خودِ نيچه يكي از آن آدم‏هاي پوشالي و ناتوان بود. ابرمرد در فلسفه نيچه، زاده اراده انسان و بالاتر از همه ارزش‏ها و خوب و بدهاست و هيچ‏گونه محدوديت اخلاقي ندارد. تنها اصول اخلاقي او، ميل به قدرت است. نيچه با تبيين نگاه انسان به ميمون به عنوان چهره‏اي مسخره و نگران كننده، معتقد بود انسان نيز از ديدگاه اَبَرانسان، اين چنين است. يكي ديگر از مفاهيمي كه در فلسفه نيچه، مورد توجه قرار گرفته است، ميل به قدرت مي‏باشد. انگيزه محوري بشر از ديدگاه نيچه ميل به قدرت بوده و معتقد است كه انيگزه‏هاي بنياديني كه تمامي رفتارهاي ما را باعث مي‏شود، همگي از اين منبع تغذيه مي‏شوند. نيچه در كلامي عميق ولي وحشتناك مي‏گويد: اگرچه طي قرون متمادي ميل به قدرت صورت‏هاي مختلف يافته اما سرچشمه آن هنوز آتش‏فشان است. به نظر نيچه آنچه را روزي براي خدا انجام مي‏داديم امروز براي ماديات و پول انجام مي‏دهيم و اين همان چيزي است كه بالاترين حس قدرت را در ما به وجود مي‏آورد. او با خدا و مذهب دشمن بود و نسبت به مسيح(ع) ابراز تنفر مي‏كرد. او مفاهيم ابدي و آن سوي جهان را ساخته و پرداخته مغز بشر و مفاهيمي پوچ و واهي مي‏دانست و علاوه بر پشت پا زدن به ارزش‏هاي اخلاقي معمول، دو نوع اخلاق زير دستان و زِبَرْ دستان را به تصوير مي‏كشيد. نيچه، هوش و عقل و شعور را اصل و بنياد نمي‏دانست؛ آن‏چه در نظر او اصيل است، اراده و غريزه است و هوش و عقل، خادم اراده هستند و هوش و شعور و عقل براي خدمت به حيات و زندگي انسان است. او معتقد بود كه اخلاق معنا ندارد و هر كس نوعي اخلاقيات را براي نجات و پيروزي خود در اين دنيا در پيش مي‏گيرد. در هر حال، همه، خود را مي‏پرستند و اين يك قانون طبيعي است. بنابراين بشر بايد پرستش خويش را به اوج خود رساند. نيچه داراي آثار مهم و متعددي مي‏باشد كه افكار و حكم، مسافر و سايه‏اش، مردم اين بود و اراده معطوف به قدرت، از آن جمله است. وي هم‏چنين در كتاب چنين گفت زرتشت، اغراض و عقايد خود را به صورت افسانه‏اي آورده كه قهرمانش زرتشت مي‏باشد. نيچه مي‏گفت، زرتشت نخستين كسي بود كه اخلاق را آفريد و هم خود اوست كه بايد از اين كار استغفار كند. نيچه در افكار فلاسفه و صاحب نظران قرن بيستم تاثير و نفوذ فراواني نهاد و ميكروب مرگبار فلسفه وي، به بسياري از به اصطلاح ابرمردهاي كذايي قرن بيستم سرايت كرد به طوري كه بسياري از ديكتاتورهاي اين قرن، از پيروان افكار نيچه‏اند. ده سالِ آخرِ عمر نيچه به جنون و عدم تعادل روحي سپري شد تا اين‏كه در 24 اوت سال 1900 ميلادي در 56 سالگي درگذشت.
ادگار آلن‏پو نويسنده معروف امريكايى در 19 ژانويه سال 1809م از پدر و مادري كه هنرپيشه سيار بودند به دنيا آمد و دوران كودكي را به سختي و در فقر و تهي‏دستي گذراند. وي پس از طي تحصيلات مقدماتي وارد دانشگاه شد اما تحصيل را نيمه تمام گذاشت و به شعر و ادب كه استعداد فراوان خود را در آن كشف كرده بود روي آورد. وي قصد راسخ داشت كه زندگي خود را وقف شعرسرايى كند، از اين‏رو به انتشار آثار خود همت گماشت و در مدت يك سال، بيش از پنجاه مقاله، داستان، منظومه و نقد نگاشت. با وجود اينْ وي نويسنده‏اي دائم الخمر و فقير بود و بيش از هر چيز در الكل و قمارْ، گذران عمر مي‏نمود. با اين حال در بسياري از آثارش از ماوراءالطبيعه و عالم معنوي سخن مي‏گويد و ادراكي خوش‏بينانه از زندگي ارائه مي‏نمايد. آلن‏پو را پدر سمبوليسم ناميده‏اند كه مكتب سمبوليسمِ فرانسه از او تاثير پذيرفته است. در مكتب سمبوليسم، هدفْ، نمايش افكار و عواطف با اشارات غير مستقيم بود. به عبارت ديگر سمبوليست‏ها براي اشياء، كلمات و اصوات، معاني نمادي قائل بودند و از بيان صريح و مستقيم اصطلاحات، پرهيز مي‏كردند. آثار شاعرانه آلن پو، جنبه تغزلي و شاعرانه دارد و درد غربت و ملال و اضطراب واقعي را به خواننده القاء مي‏كند. اما شهرت و پيروزي آلن پو، از محيطي سنگين و اسرارآميز مايه گرفته است. قصه‏هاي آلن پو، غالباً وحشت‏انگيز، جان‏گداز و خيالي است و از وسوسه مرگبار نويسنده سرچشمه مي‏گيرد. اين داستان‏ها را مي‏توان اساس داستان‏هاي كارآگاهي دانست كه بعد از او رايج گرديد. نقدهاي آلن‏پو، در ميان آثارش، به اذعان او بي‏پروا و نيرومند است و در برابر نقد او، دوستان و دشمنان با هم برابرند. كلاغ، تيمور لنگ، گربه سياه، برگ سرخ و دوزخ از جمله آثار آلن‏پو به شمار مي‏روند. ادگار آلن پو سرانجام در 16 اكتبر سال 1849 در چهل سالگي در فيلادلفيا درگذشت.
كنفرانس خواروبار و كشاورزي ملل متحد درماه مه 1943م در امريكا تشكيل شد و كميسيون موقتي براي تنظيم پيش‏نويس اساسنامه سازمان جهاني خواروبار و كشاورزي به وجود آورد. در نهايت، اين سازمان موسوم به فائو در اكتبر 1945 در شهر رُم پايتخت ايتاليا تأسيس شد و اساسنامه آن در 16 اكتبر 1945م در كِبِك كانادا به تصويب 20 كشور حاضر رسيد. هدف از تشكيل اين سازمان، كمك به اعضاء خود براي ايجاد يك سرويس اطلاعاتي شامل حقايق و آمار مربوط به تغذيه، كشاورزي، جنگل داري، شيلات و هم‏چنين ارزش‏يابي و پيش‏بيني توليد، توزيع و مصرف و تلاش در زمينه بهبود توليد، بازاريابي، تبديل و توزيع محصولات كشاورزي و حفظ منابع طبيعي، تعيين سياست‏هاي مربوط به تامين اعتبار و مبادله كالا و تضمين كمك‏هاي مذكور براي متقاضيان مي‏باشد. فائو بزرگ‏ترين مؤسسه تخصصي سازمان ملل محسوب گرديده و داراي يك كنفرانس عمومي مركب از نمايندگان 34 كشور عضو است كه هر دو سال يك بار تشكيل جلسه مي‏دهند. مركز فائو در شهر رم قرار دارد. اين سازمان داراي يك دبيرخانه است و مديركل آن توسط كنفرانس عمومي به عنوان رئيس اجرايي سازمان فائو انتخاب مي‏شود.
مارشال هِرمان گورينْگْ، فرمانده جنايت‏كار نيروي هوايى آلمان نازي در سال 1893 به دنيا آمد. او از جواني به ارتش آلمان پيوست و در خلباني مهارت فوق‏العاده‏اي كسب كرد. وي در جريان جنگ جهاني اول لياقت و شايستگي خود را در بمباران‏هاي اهداف دشمن نشان داد و به دريافت مدال‏هاي لياقت نائل آمد. گورينگ در جريان جنگ جهاني اول، به سرعت مدارج نظامي را طي كرد و به فرماندهي يك اسكادران از هواپيماهاي آلماني منصوب گرديد. وي در سال 1928م از طرف حزب نازي به عضويت رايْشتاگ، مجلس شوراي آلمان درآمد و در سال 1933م به دستور هيتلر به فرماندهي نيروي هوايى آلمان منصوب شد. مارشال گورينگ در دهه 1930 به شدت به هيتلر نزديك شد و اين نزديكي را تا پايان جنگ دوم جهاني حفظ كرد. در دوران فرماندهي گورينگ بر نيروي هوايى آلمان، در جريان جنگ جهاني دوم، بيشترين و كوبنده‏ترين خسارات بر اكثر كشورهاي قاره اروپا و شوروي سابق وارد آمد و مردم بسياري در بمباران‏هاي سهم‏گين آلمان به خاك و خون كشيده شدند. پس از ورود متفقين به برلين و شكست قطعي آلمان نازي، هرمان گورينگ نيز بازداشت شد و در دادگاه نورِنْبِرگْ محاكمه و به اعدام محكوم گرديد. اما وي چند ساعت قبل از اجراي حكم اعدام، با خوردن يك كپسول سيانور كه توسط يك پزشك هوادار وي، به او داده شده بود به زندگي خود در سحرگاه شانزدهم اكتبر 1946م در 53 سالگي خاتمه داد؛ با اين حال اين راز هرگز فاش نشد كه وي چگونه زهر سيانور را با همه مراقبت‏هاي شديدي كه در مورد زندانيان به عمل مي‏آمد به سلول خود برده است. هرچند گفته مي‏شود كه اين كپسول را همسر گورينگ در جريان ملاقات با او، به وي داده است.
پس از پايان جنگ جهاني دوم، دادگاهي بين‏المللي براي محاكمه جنايت‏كاران جنگيِ اين نبرد خونين، در شهر نورنبرگ آلمان برگزار شد كه اعضاي هيأت قضاوتْ، از مقامات عالي رتبه چهار كشور اشغال كننده آلمان، يعني امريكا، انگليس، شوروي و فرانسه تعيين شده بودند. رسيدگي به جرائم رهبران آلمان هيتلري، كه بيشتر آن‏ها به جنايت عليه بشريت و مشاركت در توطئه بر ضد صلح و جنايات جنگي متهم بودند، بيش از ده ماه به طول انجاميد تا اين‏كه دادگاه در روز اول اكتبر سال 1946م، نظر خود را درباره 22 نفر از متهمان اعلام كرد. بر اين اساس، 12 نفر از مقامات برجسته حزب نازي، محكوم به اعدام، 7 نفر به ده سال زندان تا حبس ابد و سه نفر نيز تبرئه شدند. تقاضاي تخفيف مجازات محكوميت از طرف شوراي عالي متفقين براي نظارت بر امور آلمان رد شد و احكام صادره، در روز 16 اكتبر 1946م به اجرا درآمد. از محكومين به اعدام، هرمان گورينگ، مرد شماره دو آلمان نازي كه در جريان دادگاه، خونسردتر از همه به نظر مي‏رسيد، دو ساعت قبل از اعدام، با سم سيانور خودكشي كرد. رودلْفْ هِس آخرين محكوم به حبس ابد بود كه پس از چهل و دو سال، در 16 اوت 1987م در زندان خودكشي نمود.
به دنبال شروع جنگ چهارم اعراب و اسرائيل و حمايت امريكا و بريتانيا از رژيم صهيونيستي، كشورهاي عرب صادركننده نفت، در روز شانزدهم اكتبر 1973م، تحريم نفتي امريكا، انگليس و شركت‏هاي نفتي فروشنده اين ماده مهم به رژيم اسرائيل را آغاز كردند. اين امر باعث افزايش سريع قيمت نفت تا چهار برابر در سطح جهان شد كه براي كشورهاي غربي بسيار غيرمنتظره بود، به گونه‏اي كه از آن به شوك نفتي تعبير كردند.
موشه دايان از نظاميان و سياست مداران مشهور رژيم اشغال‏گر قدس، در 20 مه 1915م در دهكده‏اي يهودي نشين واقع در فلسطين اشغالي به دنيا آمد. وي در 14 سالگي به گروهك‏هاي تروريستي پيوست و از سال 1939م به جرم فعاليت‏هاي شديد صهيونيستي، به زندان انگليسي‏ها افتاد. وي پس از آن‏كه دو سال بعد در 1941 از زندان رهايى يافت، در همان سال در جريان عمليات چريكي عليه نيروهاي فرانسوي مستقر در لبنان از ناحيه چشم چپ مجروح شد و بينايى آن را از دست داد. با اعلام موجوديت رژيم صهيونيستي در سال 1948م، دايان از سال 1953م به مدت پنج سال رئيس ستاد ارتش و پنج سال نيز وزير كشاورزي بود. وي هم‏چنين در جريان جنگ شش روزه بين اعراب و اسرائيل پُست وزارت دفاع را برعهده داشت و در 1977 وزير امور خارجه رژيم صهيونيستي گرديد. موشه‏دايان كه از ستون‏هاي اصلي حكومت متجاوز اسرائيل محسوب مي‏شد سرانجام در 16 اكتبر سال 1981 بر اثر ابتلا به سرطان در 66 سالگي درگذشت.